میتوان قاطعانه گفت که در تفکر کلامی امامیه، پس از دوران شیخ احمد احسایی و شیخیگری، منظومه کلامی و اعتقادی نوینی جز آنچه از سوی میرزا مهدی اصفهانی در حدود بیش از نیم قرن پیش ارائه شده، شناسایی نشده است.
فقیهان و اصولیان در مسائل کلامی و اعتقادی، بیشتر مشرب عمومی امامیه داشته اند و عمدتا نهج کلامی متأخر امامیه را با آموزههایی از شیوه حدیثی درآمیخته اند. گروهی هم اهل فلسفه بوده اند و عمدتا در نظام فکری ملاصدرا به حکمت متعالیه باور داشته اند.
شماری نیز گرایش عرفانی از نوع مکتب نظری ابن عربی داشته اند و البته آن را با مایههای شیعی، همانند کاری که سید حیدر آملی انجام داده است، آمیخته اند. در دورههای اخیر، علاقه مندی به گرایش اخباری و حدیثی از نوع معتدل آن، آن طورکه نزد مرحوم علامه محمد باقر مجلسی دیده میشود، در میان طبقاتی از عالمان شیعی قابل شناسایی است.
البته برخی از فقیهان و عالمان کم وبیش مستقل از جریانهای نام برده را نیز میشناسیم که گاهی نیز آرای شاذی را مطرح میکرده اند، همانند شیخ هادی تهرانی یا تنی چند از عالمان سنت شکن عصر مشروطه و کمی قبل و بعد از آن و تا دوران معاصر. اما اگر بخواهیم نمونهای گسست نسبت به اندیشه سنتی و کلاسیک امامیه را در ادوار اخیر به طور شاخص مطرح کنیم، چنان که گفتم، تنها باید از دو طریقه شیخی و طریقه مکتب تفکیک (مکتب معارف میرزا مهدی اصفهانی) نام ببریم.
«مکتب تفکیک» عنوانی است متأخر و برساخته، از مرحوم استاد محمد رضا حکیمی، از شاگردان مرحوم شیخ مجتبی قزوینی، که خود از شاگردان ممتاز میرزا مهدی اصفهانی بوده است. میرزا مهدی اصفهانی، از عالمان ساکن مشهد بود که مدتی در نجف، محضر میرزای نایینی را در فقه و اصول درک کرد. شاگردان میرزای اصفهانی ترجیح میدهند که از تعالیم استاد خود به «معارف» یاد کنند.
مراد از معارف هم تعالیم برگرفته شده و منتسب به اهل بیت است. در شماری از منابع مکتوب منسوب به مکتب تفکیک و نیز برخی منابع شفاهی، گفته میشود که میرزا، علوم خود را منتسب به «صاحب علم جمعی» میدانسته است که مقصود از وی، کاملا روشن نیست و ظاهرا در این مورد، اطلاع رسانی دقیقی توصیه نمیشود.
به هر حال در این باره از مرحوم سید جمال الدین گلپایگانی، فقیه و عارف نجف، به عنوان استاد او در معارف یاد میشود.
در کتابهایی که از میرزا مهدی در اختیار بوده و شماری از آنها در کتابخانه آستان قدس محفوظ است و شماری هم به چاپ رسیده، ادعای ویژهای یا طریقه غیر متعارفی در نحوه استدلال و ارائه ادله دیده نمیشود و البته استناد به آیات قرآن و احادیث، به طور غالب، در آنها مشهود است.
درباره کتابهای او و اینکه آیا تا چه اندازه نماینده درست افکار آن مرحوم است، درمیان اهالی «معارف» ظاهرا اختلاف نظری دیده میشود. به هر حال اصحاب معارف، همانند بسیاری از اصحاب تعالیم باطنی و معنوی، به حفظ اسرار اعتقادی و ضرورت تقیه و افشانشدن افکار خود معتقدند.
هم اکنون چندین کتاب و رساله از میرزا مهدی اصفهانی دراختیار است که مضمون پارهای از آن ها، اصولی است و پارهای به مباحث اصول دین و مباحث قرآنی پرداخته اند. از مشهورترین این کتاب ها، رساله نسبتا کوتاه «ابواب الهدی» است که در آن میتوان قسمتی از اندیشههای میرزا مهدی را ملاحظه کرد.
تقریراتی هم از درسهای وی به وسیله تنی چند از شاگردان او تدوین شده است که قسمتی از آنها در کتابخانه آستان قدس نگهداری میشود.
به هر حال میرزامهدی به دلیل جایگاه علمی و نیز موقعیتش به عنوان استاد برجسته حوزه مشهد و نیز عنایتش به مسائل اخلاق و تفسیر قرآن، مورد توجه طلاب و فضلای مشهد قرار گرفت و تقریبا بیشتر عالمان نسل معاصر و نسل بعدی، از محضر او استفاده کردند و همین موضوع، حوزه علمیه مشهد را تاکنون تحت تأثیر عمیق وی قرار داده است، به نحوی که تاکنون سیطره بلامنازعی دارد.
در میان شاگردانش، شماری تاکنون هنوز در قید حیات هستند و به تعالیم او یا نهج کلی وی پایبندند. تحول عظیمی که توسط وی در حوزه مشهد فراهم آمد، عنایت ویژه به حدیث و تعالیم امامان بود و این موضوع در ابعاد اجتماعی و سیاسی نیز تأثیر خود را در پی داشت.
درست روشن نیست که چرا تعالیم قرآنی و معارفی میرزا مهدی با نقد فلسفه اسلامی و عرفان پیوند خورده است و زمینههای اجتماعی و تاریخی توجه او به فلسفه و عرفان و نقد این دو نظام فکری در اسلام چه بوده است. به هر حال در میان شاگردان او، شاید بتوان توجه به نقد فلسفه و عرفان را در یک سیر فزاینده تحلیل کرد.
گرچه نقد فلسفه و عرفان و به تعبیر اصحاب معارف، نقد علوم بشری در کانون توجه میرزا مهدی و شاگردانش بوده است، باید گفت که دست کم شماری از اصحاب معارف و مکتب تفکیک چنین ادعا میکنند که منظومهای از معارف را بر اساس مبانی و منابع خاص و تعریف شدهای ارائه میکنند که برخاسته از «علوم آل محمد (ص)» و متکی بر علوم الهی و غیر بشری است و اساسا معتقدند که شناخت خداوند و معارف الهی تنها از این طریق امکان پذیر است؛
بنابراین با وجود انتقادی که به فلسفه و عرفان ابراز میکنند، کانون بحثهای آنان، ارائه تفسیری «خالص» از قرآن است که بنابر تفسیر آنان، راه دریافت آن، تنها با تعلیم و تربیت الهی و متکی بر شیوه خاص تعلیم شده از سوی امامان امکان پذیر است و بنابراین هرگونه اعمال فکر و نظری را خارج از این دایره، تلاشی برای دخالت دادن علوم بشری و حتی برتر از آن، دخالت دادن فکر و ذهن آدمی (خرد بشری) در تلقی معارف الهی میدانند و از این رو شرط اصلی را در درک این معارف در تهی شدن انسان از تعلق خاطر به فکر و معرفت بشری و منابع انسانی معرفت میدانند؛
بنابراین نقد و نقض فلسفه و علم کلام و عرفان و تصوف، تنها مقدمهای برای دست یافتن به منابع درست و «خالص» معرفت الهی و دوری از خطای بشری است و شرط لازم، دستیابی به تعلیم «نور عقل» و «معارف» است.